بسم الله الرحمن الرحیم

آقای
غلامحسین سخاوت یکی از رزمندگان دزفولی میگوید: آیةالله قاضی امامجمعه
محبوب شهر 80 سال سن داشت و چشمهایش ضعیف بودند، ولی یک شب در سنگر و
زیرزمین نخوابید. مردم وقتی ایشان را میدیدند، گویی امام را میدیدند.
امام در موشکباران و بمباران از جماران خارج نشد و آیةالله قاضی هم از دزفول خارج نشد! شبی که علامه محمدتقی جعفری مهمانش بود، آنشب آژیر قرمز زدند، آیةالله قاضی، علامه را به زیرزمین هدایت کرد و خودش بالا آمد. علامه جعفری به او گفت: آقا! بمان خطرناک است. ایشان جواب دادند: پسرهایم بالا هستند. بچههای بسیج پسرهای من هستند. بچههای سپاه و امدادگران و آتشنشانان به ما امید دارند. ایشان از شهر خارج نشدند.
موقع اعزام نیروها، ایشان جمله معروفی داشتند که که میگفتند: من دنبال رزمندگان به راه میافتم تا خاک پایشان را طوطیای چشمم قرار دهم. در اعزام نیروها به شخصه او را دیدهام. بچههایی که به جبهه میرفتند، به بدرقهشان میآمد و دست آنها را میبوسید . خلبانهای جنگ به دیدارشان آمده بودند، آقا به آنها گفته بود: کدام یکی از شما عملیات انجام دادهاید؛ یکی گفته بود: من . آقا فرموده بود: با کدام انگشت شلیک کردی؟ خلبان با تعجب انگشت خود را نشان داده بود .
۰ نظر
۰۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۳۱